استفراغ چیست ؟
نوعی سونو گرافی فوق پیشرفته که فقط در فیلمهای ایرانی جواب میدهد
و ضریب اشتباهی ندارد کلا !
حتما شخص مورد نظر حامله است !
.
.
.
یه ناشناس اس ام اس داده میگم “شما؟”
میگه “دوس داری کی باشم؟”
میگم ناتالی پورتمن!
ولی اگه به شانس منه که داداش حسین رضازادهای !
.
.
.
بقیه در ادامه مطلب...
نوعی سونو گرافی فوق پیشرفته که فقط در فیلمهای ایرانی جواب میدهد
و ضریب اشتباهی ندارد کلا !
حتما شخص مورد نظر حامله است !
.
.
.
یه ناشناس اس ام اس داده میگم “شما؟”
میگه “دوس داری کی باشم؟”
میگم ناتالی پورتمن!
ولی اگه به شانس منه که داداش حسین رضازادهای !
.
.
.
تا بحال اصطلاح شهر هرت رو زیاد شنیدید اما از خودتون پرسیدید
واقعا شهر هرت کجاست؟
* شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب.
* شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگر رو می شناسن.
*شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند...
* شهر هرت جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند.
* شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
* شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند.
* شهر هرت جایی است که خنده نشان از جلف بودن را دارد.
* شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن.
* شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریال های تلویزیونی رو توی کاخها می سازن.
* شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه.
* شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی.
* شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی.
*شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است.
* شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه .......
* شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه: نمی دونم هر چی بابام بگه.
*شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن..
*شهر هرت جایی است كه هر روز توی خیابون شاهد توهین به مادرها و دخترها هستی ولی كاری ازدستت برنمیاد.
* شهر هرت جایی است كه مردمش پولشان را توی چاه میریزن و دعا میکنن که خدا آنها را از فقر نجات بده.
* شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.
* شهر هرت جایی است که ساق پا پیدا و موی سر پوشیده است!!
* شهر هرت جایی است که در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر میفروشند.
* شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.
شهر هرت جایی است كه .........
خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست...
اینم به افتخار دختر خانوما :
دخترهاي خوب مثل سيب هاي روي درخت هستند...بهترين هايشان در بالاترين نقطه درخت قرار دارند!پسرها نمي خواهند به بهترين ها برسند چون مي ترسند سقوط کنند و زخمي بشوند، بنابراين به سيب هاي پوسيده روي زمين که خوب نيستند اما به دست آوردنشان آسان است اکتفا مي کنند...سيب هاي بالاي درخت فکر مي کنند مشکل از آنهاست در حالي که آنها فوق العاده اند . .... آنها فقط بايد منتظر آمدن پسري بمانند که آن قدر شجاع باشد که بتواند از درخت بالا بيايد!!!
گاه یک سنجاقک به تو دل میبندد و تو هر روز سحر مینشینی لب حوض
تا بیاید از راه ، از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند یا که از قطره اب کف دستت بخورد ...
گاه یک سنجاقک همه معنی یک زندگی است ...
هنوزم که هنوزه کسانی هستند که وقتی میخوای بری ببیرون میپرسن :"کجا؟" و بلافاصله بعد از شنیدن جواب " میرم بیرون " از جانب شما به آرامش خاصی رسیده و قانع میشوند !
اگه میشد از خروپوف برق تولید کرد،
.
.
.
الان بابام یه نیروگاه هسته ای محسوب میشد!!!!
تا حالا دقت کرده بودین ایرانیا تا وقتى ایرانن دنبال رستوران خارجین...اما زمانى كه برن خارج در به در دنبال رستوران ایرانی میگردن؟
بقیه در ادامه مطلب...
اشتباهی که کردم همه عمر
و پشیمانم از آن
اعتمادیست که بر مردم دنیا کردم...
مینویسم،
چون میدانم هیچ گاه نوشتههایم را نمیخوانی،
حرف نمیزنم،
چون میدانم هیچ گاه حرفهایم را نمیفهمی،
نگاهت نمیکنم،
چون تو اصلا نگاهم را نمیبینی،
صدایت نمیزنم،
زیرا اشکهای من برای تو بیفایده است،
فقط میخندم،
چون تو در هر صورت میگویی من دیوانهام...
عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،
تا همه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبی...
اینا دیگه چقدر بیکارن...
راستی عروسه چرا لباس عروس نپوشیده دومادم کت تنش نیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما هم قبل از خاموش کردن لامپ
وامیستین مسیر برگشت به جای خوابتون و جای گوشیتون رو از حفظ میکنین
یا فقط من اینجوریم !؟
...
.
.
دقت کردین درست وقتی که عجله داری یا هوا سرده
کلیدت تو غیر قابل دسترس ترین سوراخ کیف و جیبت مدفون شده !؟
.
.
.
شاید دل من عروسکی از چوب است ، مثل قصه ی پینوکیو محبوب است
اما چه دماغی داره این بیچاره ، از بس که نوشته ” حال من هم خوب است ” !
.
.
.
در پاک بودن فوتبال ما همین بس که:
یکی به یکی میگه کیسه کش ! اونم به اون یکی میگه لنگی !
که هردو مظهر پاکی و نظافت هستن !
.
.
.
بقیه در ادامه مطلب...
حتما بخونید باحالاش اونجان
سه تا رفيق با هم ميرن رستوران ولي بدون يه قرون پول . هر کدومشون يه جايي ميشينن و يه دل سير غذا ميخورن و اولی ميره پاي صندوق و ميگه : ممنون غذاي خوبي بود اين بقيه پول مارو بدين بريم : صندوقدار : کدوم بقيه آقا ؟ شما که پولي پرداخت نکردي . ميگه يعني چي آقا خودت گفتي الان خورد ندارم بعد از صرف غذا بهتون ميدم . خلاصه از اون اصرار از اين انکار که دومی پا ميشه و رو به صندوقدار ميگه : آقا راست ميگن ديگه ، منم شاهدم وقتي من ميزمو حساب کردم ايشون هم حضور داشتن و يادمه که بهش گفتين بقيه پولتونو بعدا ميدم . صندوقداره از کوره در رفت و گفت : شما چي ميگي آقا ، شما هم حساب نکردي ! بحث داشت بالا ميگرفت که ديدن سومی نشسته وسط سالن و هي ميزنه توي سرش . ملت جمع شدن دورش و گفتن چي شده ؟ گفت : با اين اوضاع حتما ميخواد بگه منم پول ندادم .
یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.
پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دكتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی ...
پزشک جراح در حالی كه قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم كه باید حامل خبر بدی براتون باشم، تنها امیدی كه در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه."
"این عمل، كاملا در مرحله أزمایش، ریسكی و خطرناكه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره، بیمه كل هزینه عمل را پرداخت میكنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت كنین."
اعضاء خانواده در سكوت مطلق به گفته های دكتر گوش می كردند، بعد از مدتی بالاخره یكیشون پرسید :"خب، قیمت یه مغز چنده؟"
دكتر بلافاصله جواب داد :"5000$ برای مغز یك زن و 200$ برای مغز یك مرد."
موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می كردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نكنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند !
بالاخره یكی طاقت نیاورد و سوالی كه پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید كه : "چرا مغز خانمها گرونتره؟"
دكتر با معصومیت بچه گانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد كه : "این قیمت استاندارد مغزه!"
ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر!"
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند.
در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند.
آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند.
وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.
یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد.
چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا
منبع:javad0111.lxb.com
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!!
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی
شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک) رو با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده اش
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم…
شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن
شما یادتون نمیاد: “به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند.” این مقدمه همه انشاهامون بود
شما یادتون نمیاد اون روز هایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف
نیست مستقیم برید سر کلاس
شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم
شما یادتون نمیاد ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
شـمــا یـادتــون نـمــیــــــاد…
بچه که بودم منتظر میموندم تا مهمونا برن تو حیاط یا دم در واسه خداحافظـــی …
موقعیت مهیا میشد واسه “پاتکـــــــ” زدن به آجیل و شیرینی ها …
———-
شـمــا یـادتــون نـمــیــــــاد…
سرمونـو می گرفتیم جلـوی پـنــکــــه، می گـفـتـیـم: آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ
—————-
شـمــا یـادتــون نـمــیــــــــاد…
یکی از بزرگترین جرائم و خلافهــای ما تو دوران مـدرســـه داشتن حل المسائل بود
...
شـمــا یـادتــون نـمــیــــــــاد…
بـزرگتـــــریـن کابـوس شب عیــــد بود …
“پـیــــک نـوروزی”
—————-
شما یادتون نمیـــــــاد…
من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه
—————-
شما یادتون نمیــــــــاد…
خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی
—————-
شما یادتون نمیــــــــاد…
هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت ۶:۴۰ تا ۷ صبح، رادیو برنامه “بچه های انقلاب” رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم
—————-
شما یادتون نمیــــــاد…
یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران
—————-
شما یادتون نمیـــــاد…
هر وقت آقای نجار می رفت بیرون ووروجک
خراب کاری می کرد
—————-
شـمــا یـادتــون نـمــیــــــاد…
فقط زمـان مـــــا میشد
با پوست پرتقال و لوله ی خودکار اسلحه ی گرم ساخت!
————-
شـمــا یـادتــون نـمــیــــــــاد…
از کلاس اول دبستــــان تـا آخرین روز دبیـرستــــان،
همه معلمها و ناظم ها:
کلاس شما “بـــــدتریـن” کلاسیه که تا حالا داشتم …
—————-
شـمــا یـادتــون نـمــیــــــــاد…
به سلامتی اون باجـــــه تلفنی که تو بارون میرفتی زیر سقفش ،
یدونه دو زاری مینداختی توش…
یه ساعت حرف میزدی.. .
آخـرشــــم پولتــــو پس میداد …
—————-
شما یادتــون نمیـــــــــــاد…
از لوک خوش شانس بودن ؛
آخرش تنهایی سمت غروب رفتنو یاد گرفتیم و بس !
و خیلی چیزای دیگه هست که شما یادتون نمیاد
***
زمـانی که خاطــــره هـایــت از امیـــــدهایت قــوی تر شـدند
پیـــر شـدنت شـــروع میشــود … پیـــر شـدیـمـــا
به نام خاطره ها و به یاد خاطره ها، کودکی هایم اتاقی ساده بود / قصه ای دور ِ اجاقی ساده بود / شب که می شد نقش ها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود / می شدم پروانه، خوابم می پرید خواب هایم اتفاقی ساده بود / زندگی دستی پر از پوچی نبود، بازی ما جفت و طاقی ساده بود / قهر می کردم به شوق آشتی، عشق هایم اشتیاقی ساده بود / ساده بودن عادتی مشکل نبود، سختی نان بود و باقی ساده بود...
برین ادامه مطلب خیلی قشنگه رو من خیلی تاثیر گذاشت...
یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتی مرد همه می گفتند به بهشت رفته است. آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.
در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فرا گیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد.
در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود.
مرد وارد شد و آنجا ماند.
چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه ی پطرس قدیس را گرفت:
این کار شما تروریسم خالص است!
پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده؟
ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و آمده و کار و زندگی ما را به هم زده.
از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد...
در چشم هایشان نگاه می کند...
به درد و دلشان می رسد.
حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می کنند...
هم را در آغوش می کشند و می بوسند.
دوزخ جای این کارها نیست!!
لطفا این مرد را پس بگیرید!!
ما باید ازاین قصه نتیجه بگیریم که :
با چنان عشقی زندگی کنیم که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادیم... خود شیطان ما را به بهشت باز گرداند
به فرشاد میگن:با اسم خودت جمله بساز.
میگه:روح غضنفر شاد.
معلم: رضاجان با "تکراری" یه جمله بساز.
رضا: دیشب تلویزیون فیلم سینمایی داشت!!
به غضنفر میگن با پلنگ جمله بساز میگه : تو فوتبال خورده بودم زمین ، میلنگیدم راه میرفتم ، دوستم منو دیده میگه چیزی شده میلنگی ؟ میگم : پـَ نه پـَـ لنگ میزنم که یاد تیمور لنگ رو زنده نگه دارم
درازترین شب سال چه شبیه؟
شبی که قهر کنی شام نخوری !
به يكي ميگن با اب جمله بساز ميگه لوله
به یارو میگن با بابا لنگ دراز جمله بساز ؟میگه بابام لنگش دراز بود
به غضنفر میگن: با باقی جمله بساز میگه: ما دیشب کوبیده خوردیم
میگن باقیش کو؟
میگه: تو یخچاله
معنی کلمه Love
L : لیوان
O : اُربیت (نوعی آدامس)
V : ول کن بابا حال داری
E : انرژی هسته ای حق مسلم ماست
برین ادامه مطلب حالشو ببرین...
.: Weblog Themes By Pichak :.